شراب وخون

دلنوشته

دوست دارم فقط همین

شراب وخون

نيست ياري تا بگويم راز خويش

ناله پنهان كرده ام در ساز خويش

چنگ اندوهم ،خدارا زخمه اي

زخمه اي تابر كشم آواز خويش

بر لبانم قفل خاموشي زدم

با كليدي آشنا بازش كنيد

كودك دل رنجه دست جفاست

با سر انگشت وفا نازش كنيد

پر كن اين پيمانه را از خون او

مست مستم كن چنان كز شور مي

باز گويم قصه افسون او

رنگ چشمش را چه ميپرسي ز من

رنگ چشمش كي مرا پابند كرد

آتشي كز ديدگانش سر كشيد

اين دل ديوانه را در بند كرد

آتشي بر دل وجانم گرفت

راهزن شد راه ايمانم گرفت

رفته بود از دست من دامان صبر

چون ز پا افتادم آسانم گرفت

گم شدم در پهنه صحراي عشق

مردي آمد قلب سنگم را ربود

مستيم از سر پريد اي همنفس

بار ديگر پركن اين پيمانه را

تا بپايان آرم اين افسانه را



+ هک شده در: 16 / 3 / 1389برچسب:,ساعت 3 ازقلب گلبرگ |